حرفهای از جنس دلتنگی
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه ی متروک ویران را کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم؟ و من چون شمع می سوزم و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند و من گریان و نالانم و من تنهای تنهایم درون کلبه ی خاموش خویش اما... کسی حال من غمگین نمی پرسد و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم درون سینه ی پر جوش خویش اما... کسی حال من تنها نمی پرسد و من چون تک درخت زرد پاییزم که هر دم با نسیمی می شود برگی جدا از او و دیگر هیچ چیز از من نم ماند
نظرات شما عزیزان:
ye hesi daram....
hichi mohem nist!
سلام دوست من
نظر آرام خیلی خوبه و فکر کنم وقتشو داشته باشی . لطفا همکاری کن ...
موفق باشی ...
Power By:
LoxBlog.Com |